عشق مامان مریم ، درسا عشق مامان مریم ، درسا ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه سن داره

♫♫♫ قند عسل ♫♫♫

برای درسای خودم

     مثل یه نور کوچولو اومدی ستاره شدی مثل یه قطره بارون اومدی و سیل شدی مثل ستاره بی تو شبام تیره و تاره   حتی ستاره برق نگاهتو نداره  مثل یه تپه کوچولو بودی و کوه شدی مثل یه جوی باریکی بودی که رودخونه شدی  مثل ستاره بی تو شبام تیره و تاره حتی ستاره برق نگاهتو نداره ...
27 ارديبهشت 1391

هفته ای که گذشت

سلام یکی یه دونه ی من میخوام این هفته ای رو که گذشت رو برات بگم : شنبه صبح  شما رو گذاشتم خونه مامانی و با کتی رفتم نمایشگاه کتاب و برات یه عالمه کتاب های خوب و آموزشی خریدم یکشنبه هم تولد علی بود و مامانم و خاله کتی اینا اومدن خونمون و یه تولد کوچولو برای یه بابای مهربون            دوشنبه هم با شما گل دختری رفتم بیرون    سه شنبه هم رفتم خونه مامانی اینا برای شام و آخر شب هم رفتیم پارک یه خبر خیلی خیلی  مهم که بابا علی دوباره ماشین خرید ، اما ب ابا ...
23 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارک

                               سلام عزیز دلم میگم تا حالا خیلی برات نوشتم ، بذار یه کم از خودم و مامانم بنویسم ، آخه روز مادره     در آسمان آبی دلم، جایی برای ابرها نیست                 مادرم! دعایم کن که با دعایت ، دلم خانه دردها نیست                              ...
21 ارديبهشت 1391

کارای درسا جونی

   سلام نفسکم  گل من ، چند وقته که یه حرفهایی میزنی که من از خنده غش میکنم ، خیلی خیلی بامزه حرف میزنی   دیروز بهت میگم : برو ماهواره رو خاموش کن میخوایم بریم ، برگشتی به من میگی بذار حسین تهی گوش کنم بعد میام بریم   بهت میگم برو برستو بیار موهاتو شونه کنم : میگی نه بزار پریشون باشه داشتیم میرفتیم بیرون بهم میگی کلاه بذار خوش تیپپ بشم ، بعد بریم ددلی راستی یه خبر دیگه ، شما دوچرخه سواری رو یاد گرفتی  ، البته چون موقعی که میخواستم برات بخرم به حرف آقای فروشنده گوش کردم و یک سایز بزرگتر برات خریدم ، الان پاهای خوشگل کوچولوت نمیرسه بهش و ...
21 ارديبهشت 1391

تولد علی جون

           در ستاره بارانِ میلادت   میان احساس من   تا حضور تو   حُبابی است از جنس هیچ   از دستان من   تا لمس نگاه تو   آسمانی است به بلندای عشق   جشن میلادت را به پرواز می روم   دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها   آسمانی که نه برای من   نه برای تو   که تنها برای “ما” آبیست    علی جونم ، امروز یکشنبه 91/2/17      امروز سالروز تولد توست و من برایت هدیه ای نخریده ام   ...
17 ارديبهشت 1391

اولین سال خانم جون

    دلم ستاره ستاره برای تو تنگ است  برای دیدن روی ماه تو دلم تنگ است  درون من دل خسته ندانم چیست؟  که اینگونه برای وجود تو دلتنگ است  بیا درون قلب من عاشق غمگین  برای چیدن تو از آسمان خیال دلم تنگ است  ببین چگونه می آفرینمت ز بوی بهار  زمستان گذشت و هنوز برای تو دلم تنگ است ...
17 ارديبهشت 1391

این چند وقت

سلام عمر و نفس من     الهی قربونت برم من که دیگه بزرگ شدی ، این چند وقته خیلی درگیر بودم و نتونستم برات بنویسم ، اول اینکه مامان فهیمه 91/2/3 از کربلا اومد و ما هم رفتیم دیدنش و شما برای اولین بار بود که یه ببعی رو دیدی که داشتن میکشتنش .البته موقع سر بریدنش شما رو بردیم سر کوچه تا نبینی و بعدش دیدی سر ببعی افتاده گوشه کوچه و توی جوب هم یه عالمه خونه ، بعد که اومدیم تو خونه همش میگفتی ببعی با گاگو (چاقو) مرد و همش هم میگفت: مامان ، مامان ، گردنم ، منو نکت (نکش) سه شنبه 91/2/5 هم بردمت مهد کودک و قرار شد که از شنبه ببرمت اونجا و تا 3 روز به صورت آزمایشی بری و...
14 ارديبهشت 1391

درسا و سرزمین عجایب

            سلام گوگولی من  عزیز دل مریم      دیروز 91.1.29 میخواستیم بریم دنیای شادی ، ولی اتوبان خیلی شلوغ بود ورفتیم سرزمین عجایب خیلی خیلی خوش گذشت ، حسابی بازی کردی        سری قبل که رفتیم ، میخواستم بدم رو صورتتو نقاشی بکشن، که نذاشتی.اما این سری تا بهت پیشنهاد دادم قبول کردی.خیلی بامزه شدی و منم دادم همونجا یه عکس ازت انداختن، ولی وقتی رفتم عکستو بگیرم ، نشناختمت ، آخه اینقدر صورتتو پررنگ کرده بود ، تازه برات خط چشم هم کشیده بود.اصلا قشنگ نشده بود عکست . ...
30 فروردين 1391

عشق کوچولوی من

    شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد    بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و    آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم    تا بدونی که چقدر  دوستت دارم    درسا عاشقتم ...
29 فروردين 1391

عکسهای درسا جونی

عشق من سلام این عکسها رو همین امروز ازت انداختم دلم نیومد نذارمشون     مثل توت فرنگی شدی ، قربونت برم من ساعت 12 ظهرشنبه ،91.1.26 داریم میریم خونه عزیز علی برای آش پشت پای مامان علی آخه جمعه رفت کربلا این بالشت رو پنج شنبه برات خریدم خیلی دوسش داری ، هر جا میری با خودت میبریش   قربونت برم من ، برای اولین بار خودت رفتی رو تختت و خوابیدی همین امروز ، ساعت 4 بعداز ظهر ...
26 فروردين 1391