درسا و سرزمین عجایب
سلام گوگولی من
عزیز دل مریم
دیروز 91.1.29 میخواستیم بریم دنیای شادی ، ولی اتوبان خیلی
شلوغ بود ورفتیم سرزمین عجایب
خیلی خیلی خوش گذشت ، حسابی بازی کردی
سری قبل که رفتیم ، میخواستم بدم رو صورتتو نقاشی بکشن، که
نذاشتی.اما این سری تا بهت پیشنهاد دادم قبول کردی.خیلی
بامزه شدی و منم دادم همونجا یه عکس ازت انداختن، ولی
وقتی رفتم عکستو بگیرم ، نشناختمت ، آخه اینقدر
صورتتو پررنگ کرده بود ، تازه برات خط چشم هم
کشیده بود.اصلا قشنگ نشده بود عکست
. بعدشم رفتیم برای شام و اومدیم خونه
دیشب برای اولین بار گذاشتمت تو تختت و نشستم کنارت و خودت
تو تخت خوابت برد و تا صبح همون جا خوابیدی ، چند بار بیدار
شدی و صدام کردی و من اومدم و آب بهت دادم ، ولی
ساعت 7:30 آوردمت پیش خودم ، آخه خسته شدم
اینقدر اومدم تو اتاق و برگشتم
امروز زنگ زدم به مامانی ، تو کربلا بود ، گفت خیلی برامون
دعا کرده و نماز خونده ، بعدش گریه اش گرفت
الان ساعت 8:30 ، مامانم زنگ زد و گفت شام بیاید اینجا ، شاید رفتم
اینم چند تا عکس
اینم عشقم با صورت نقاشی شده
اینم عمو علی ، درسا و خاله کتی ، خاله مهدیه و بابا علی
منم که دارم عکس میگیرم