این چند وقت
سلام عمر و نفس من
الهی قربونت برم من که دیگه بزرگ شدی ، این چند وقته خیلی درگیر
بودم و نتونستم برات بنویسم ، اول اینکه مامان فهیمه 91/2/3 از کربلا
اومد و ما هم رفتیم دیدنش و شما برای اولین بار بود که یه ببعی رو
دیدی که داشتن میکشتنش .البته موقع سر بریدنش شما رو بردیم
سر کوچه تا نبینی و بعدش دیدی سر ببعی افتاده گوشه کوچه و توی
جوب هم یه عالمه خونه ، بعد که اومدیم تو خونه همش میگفتی ببعی
با گاگو (چاقو) مرد و همش هم میگفت: مامان ، مامان ، گردنم ، منو
نکت (نکش)
سه شنبه 91/2/5 هم بردمت مهد کودک و قرار شد که از شنبه ببرمت
اونجا و تا 3 روز به صورت آزمایشی بری و اگه موندی ، بعدش ثبت نامت
کنم . روز اول چون برات تازگی داشت بد نبودی، ولی بدون من تو کلاس
نمیرفتی ، روز دوم نسبت به روز اول بدتر شدی و همش گریه میکردی
و مربی و مدیر مهد گفتن که باید روز سوم درسا رو بذاری و بری تا عادت
کنه و اگه خیلی بی تابی کرد به من زنگ میزنن که من بیام ، روز سوم
خیلی بد بود، من اصلا به حرف مربی گوش ندادم و تو رو تنها نذاشتم ،
ولی اصلا از بغل من پائین نمیرفتی و همش گریه میکردی و میگفتی
من مریم ندارم ، با اینکه بچه ها رو میدیدی که دارن نقاشی میکشن
یا با اسباب بازی های مهد بازی میکنن ، بازم تو کلاس نمیرفتی و
بیرون کلاس تو بغل من بودی و سه شنبه روز چهارم بود که زنگ زدم
به مهد و گفتم که دیگه نمیارمت
*
از 90/1/28 خودت تنها تو اتاقت میخوابی و شبها که بیدار میشی
منو صدا میکنی و منم بهت آب میدم و شما هم دوباره میخوابی ،
ولی از روزی که رفتی مهد نمیدونم چرا شبها تو خواب گریه میکنی
و تنها نمیخوابی و تا من میام سر جام بخوابم ، شما هم بالشتو
برمیداری و پشت سر من میای و منو بغل میکنی و با اصرار میخوای
که پیش من بخوابی .
هر وقت یه کار بدی انجم میدی و من میام تا دعوات کنم
با گریه میگی من کوچولو ام ، من ساکت بودم ،
دختر اوبی (خوبی) هستم و من
چند روز پیش داشتم خونه رو تمیز میکردم ، بهم گفتی بیا با من
بازی کن ، منم گفتم خونه کثیفه ، بزار تمیز کنم بعد، یه دفعه
بهم گفتی نگران نباش ، علی دیر میاد خونه ، بیا بازی
تا عدد 10 بلدی بشماری ، ولی فقط جلوی من میشماری
5 تا شعر بلدی با کمک من بخونی
چند روز پیش بهت گفتم بیا برو با علی بستنی بخر ،گفتی نه
دوتائی بریم،گفتم آره عزیزم دوتائی با علی، گفتی نه با مریم
آخه با مریم حسابی بهم خوش میگذره
هر وقت صدام میکنی و من جوابتو نمیدم،
٥.اینو تازه اضافه کردی،گلکم ، لون گو لکم (گلکم ، شنگو لکم)
منم هی جوابتو نمیدم ، تا هی تکرار کنی
عاشقتم کوچولوی نمکی من
دیشب رفتیم خونه مامان و بابای عمو علی ، تا قرار عروسی رو برای
خاله کتی اینا بذاریم،خدا رو شکر همه چیز به خوبی تموم شد ،
ولی شما حسابی شیطونی کردی،البته خوشحالم که
اخلاقت خوب بود و خرابکاری نکردی
اینم برای نفسم ، درسا جون