عشق مامان مریم ، درسا عشق مامان مریم ، درسا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

♫♫♫ قند عسل ♫♫♫

خیلی خوشحالم

سلام عزیز دلم خیلی خوشحالم ، میدونی چرا؟ به خاطر اینکه بابا علی رو حسابی انداختم تو خرج و رفتم مبل و فرش خریدم درسا خیلی خیلی دوسشون دارم ، مخصوصا فرشها رو هفته پیش هم رفتم کلی خرید برای خودم کردم از لباس و پیراهن و ... البته این همه خرید ها جریان داره ، یه دعوا کردم با علی ، علی فکر میکرد حق با اونه ، ومنم که اصلا کم نیاوردم و برا ی آشتی کردنم کلی شرط گذاشتم دیگه برات بگم که مامانم هم دیروز اسباب کشی کرد و منم نرفتم کمکش ، آخه اگه میرفتم تو نمیذاشتی کار کنم  ، منم شام درست کردم و بردم اونجا &nbs...
30 تير 1391

اختلاف

  این دو تا عکسو ببینید ، تو فاصله یک هفته از درسا انداختم اول رفتیم مشهد ، این عکسو انداخت ، وقتی رفتم با علی عکس رو بگیرم مسئول عکاسی بهم گفت ایشالا دامادیش و من و علی 0: آخرشم باورش نشد که درسا ، دختره بعد که اومدیم تهران ، این عکس رو ازش انداختم     درسا تو این عکس ٧ ماه ٢٣ روزه س ، سال ٨٩ تو این عکس هم ٧ ماه و ٢٧ روزه بوده ...
30 تير 1391

درسا و مشاوره

سلام عشق و نفس من الهی من دورت بگردم که اینقدر شیرینی ، خوشمزه من   این چند وقت حوصله نوشتن نداشتم ، به خاطر اینکه خیلی گیر بودم   91/4/11 برات وقت مشاوره گرفته بودم ، پیش دکتر خوشابی ، این بار دومت بود که میرفتیم ، چند وقته یاد گرفتی تا عصبانی میشی محکم میزنی تو صورتت ، بردمت تا ببینم چی میگه ، برای پوشکت ،مهد کودک ، حرف زدنت ، نقاشی هات و تراشه های الماس و ... سوال کردم   گفت از شهریور باید بری مهد کودک   تراشه های الماس رو با این که خیلی دوست داری ، گفت اصلا به درد نمیخوره و ...  91/4/14 با ...
19 تير 1391

درسا و پارک لاله

  سلام نفس من  زندگی من  الهی قربونت برم من       دیروز 91.4.5 بردمت پارک لاله ، آخه جشنواره گذاشته بودن ، خیلی خیلی بهت وش گذشت ، البته به منم خیلی خوش گذشت ، در کنار شما اول که رفتیم ، دیدی بچه ها دارن صورتشونو نقاشی میکشن ، گفتی که میخوای حالا برو تو ادامه مطلب تا همه خبرارو ببینی   اول از همه حسابی خاک بازی کردی        دیگه صورتتو نقاشی کردی       عشق من داره نقاشی میکشه     ...
6 تير 1391

خبرای این چند وقت

        سلام عزیز دلم  الهی قربونت برم من که روز به روز خانوم تر میشی  فقط نمیدونم چرا تا چشمت به یکی می افته ، اینقدر بد میشی ؟ تو خونه که با هم تنها هستیم ، یا میریم بیرون اصلا کلافه نمیشی و بهونه هم نمیگیری ، ولی خدا نکنه با کسی بریم بیرون ، اینقدر لجبازی میکنی  و جیغ میکشی  که منو کلافه میکنی    نمیدونم   برات فرقی هم نمیکنه که طرفت کی باشه ، حتی اگه با علی بریم بیرون       به زور برات وقت مشاوره گرفتم برای یکشنبه 11 تیر   &...
6 تير 1391

درسا جونم

   عطر موهات  نرمی دستات  راه رفتنت  صدات  حرف زدنت  نگاه کردنت  همه و همه مرا وا میدارد تا هر لحظه شکر گذار باشم   ...
5 تير 1391

تولد خودم

  سلام     امروز 90.3.29 تولدمه  هوراااااااااااااااااااااااااااااااا تولدمه دیشب با علی و درسا رفنیم دربند ، شام خوردیم و علی هم بهم کادو پول داد و یه کیک خوشمل هم برام خریده بود ، دستش درد نکنه   تولدم مبارک   ...
29 خرداد 1391

این چند وقت

سلام عشق من قربونت برم من که روز به روز بزرگتر میشی و منم دارم با دیدنت لذت میبرم بزار از از تعطیلات روز پدر برات بگم ، رفتیم پیش عزیز و آقاجون ، البته روز پدر تهران بودیم ، چون جشن دعوت داشتیم ، بعد از اونم همین طور، من و شما با همدیگه از صبح تا شب بازی و گردش و پارک ، بستنی و ... به روز هم من و شما باهم رفتیم بهار تا برات لباس بخرم ، الهی قربونت برم من ، لباسی رو که برات انتخاب کردم ، زیپش خیلی سفت بود ، به فروشنده گفتم بیاد کمکم کنه اونم تا اومد زیپ رو بکشه بالا ، زیپ به بدنت گیر کرد و تو هم بغض کردی و خجالت کشیدی ، بعد یه دفعه زدی زیر گریه ، کلی تو دلم به ...
28 خرداد 1391