تعطیلات و درسا
سلام گوگولی ،خوشل من
خیلی خیلی این تعطیلات مسخره بود... میدونی چرا؟
چون همش مامانی مهمون داشت و ما هم اونجا بودیم و داشتیم کمک
میکردیم
پنج شنبه از سالن اومدیم خونه و جمعه تا ظهرخونه بودم تا یه ذره کارامو
بکنم،ظهر رفتیم خونه مامانی تا کمکش کنم برای شنبه که عمو حسن اینا
(دوست بابائی خودم) میخواستن بیان و مامانی هم یه عالمه تدارک دیده بود و
یکشنبه هم دائی من زنگ زد و شام اومد خونه مامانی و دوباره تمیزکاری و
پخت و پز و پذیرائی و بعد شام هم که رفتن منم فرار کردم چون واقعا خسته
بودم
درسا جونم نمیدونم برای چی اینقدر جیغ میکشی و خودتو میزنی، چند وقت
بود که از یادت رفته بود ولی دوباره شروع کردی ومنم اعصابم خرد میشه
میدونی تا یه چیزی میخوای و بهت نمیدن با دوتا دستت محکم میزنی تو
صورتت و جیغ میکشی ،خیلی کارای بدی داری میکنی ، نمیدونم چیکار کنم ؟
دارم کم میارم ،تازه هر کسی هم بغلت میکنه اول یه چنگ میندازی تو
صورتش و بعدشم شروع میکنی به چک زدن...
ای خدا من همین یکی رو کم داشتم که اونم کاملش کردی ...خدایا شکرت