عشق مامان مریم ، درسا عشق مامان مریم ، درسا ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

♫♫♫ قند عسل ♫♫♫

خانه اسباب بازی

1390/1/23 3:20
نویسنده : مریم
1,294 بازدید
اشتراک گذاری

             

سلام عزیزم

وای نمیدونی که چقدر دوست دارم

دیوونتم

امروز ظهر که از خواب بیدار شدیم ناهار درست کردم و علی

 اومد خونه بعد ناهار ما حاضر شدیم و با علی رفتیم خانه کودک البته

 علی فقط ما رو رسوندش     اول که رفتیم چون که اونجا

 شبیه خانه بهداشتی بود که همیشه واکسنتو میزنی شروع کردی به

 گریه کردن بعدش خانومی که اونجا بود اسمتو از من پرسید و

 گفت درسا جونم خاله گریه نکن برو اونجا و بازی کن و تو تا برگشتی

 و دیدی پشت سرت یه عالمه اسباب بازی اصلا نمیدونستی باید

 چیکار کنی فقط دست میزدی و به زبون خودت حرف

 میزدی بعدشم اینقدر بازی کردی که دیگه داشتن اونجا رو

 میبستن ولی تو نمیومدی با هزار زبون بازی آوردمت بیرون و

 میخواستی بیای بغلم منم حوصله نداشتم بغلت کنم تند تند دست

 منو بوس میکردی و دستتو میاوردی بالا که من بغلت کنم خیلی

 پدرسوخته ای خوب بلدی منو خر کنی بعدشم اومدیم

 خونه ولی قبلش یه سر رفتیم مغازه سر کوچه که ببینم لباس جدید

 چی داره برای شما که یه دفعه دیدم همدیگرو دارید میکشید قشنگ

 یه فس همدیگرو زدید و جفتی گریه میکردید منم مونده

 بودم چی کار کنم تو رو برداشتمو از خیر خریدن لباس گذشتم...

 

                                               

امروز به علی گفتم از عطاری یه دارو بخره اسمشو نمیدونم آخه یه

 داروئی هستش میزنن به سر شیشه شیر یا پستونک برای اینکه بچه

 رو از شیر بگیرن گفتم بگیره که تو رو از شیشه بگیرم آخه اون روز

 خانم دکتر گفت مگه بچه ۱۸ ماهه شیرخشک میخوره ازش بگیر خدا

 کنه زیاد اذیت نشی الهی من قربونت برم برای خودت اینکارو میکنم

 آخه اگه شیر نخوری گشنت بشه غذا میخوری ولی الان از صبح تا

 شب یه قاشق غذا هم نمیخوری باید ازت بگیرم  ولی خیلی یه

 شیشه ات وابسته ای...

                                

تو پستونکم میخوردیولی خودت گذاشتی کنار اصلا یه دفعه دیگه

نخوردیش واذیتم نشدی ایشالا سر اینم اذیت نشی گل من

                      

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

نسترن
23 فروردین 90 9:13
سلام مریم جون. پسر منم یکسالشه دکتر گفته باید چون شیرت کمه شیرخشک بدی. تادوسال شیر لازمه. اما یه دکتر دیگه گفت شیر کمتر بده. غذا باید بخوره. نمی دونم این دکترا چرا هرکدوم یه حرفی می زنن.
راستی بااجازه لینکت می کنم


سلام نسترن جون
آره میبینی تو رو خدا هر دکتری یه حرفی میزنه تازه اطرافیانم خودشون هزار تا دکتر آدم میمونه چی کار کنه؟؟؟
خوشحال شدم منم لینکت کردم...
r.memorial
23 فروردین 90 10:02
سلام درسا جونم !
خوشبحالت که همیشه پیش مامانت هستی و با هم میرید بیرون و خوش میگذرونید ! امیدوارم همیشه خوش باشی با مامان جونت


سلام رهام جونم
مرسی
ایشالا تو هم همیشه شاد باشی...
پدر رومينا
23 فروردین 90 13:22
مريم جان..نسترن جان
ممنونم از اينكه به وبلاگ ما سرزديد
من هم به وبلاگ شما سر زدم..خيلي وبلاگ ناز و ماماني درست كردين ...واقعا خوش به حال درساي عزيزم...كه انقدر خاطر خواه داره...
من كه حسوديم شده...همش آرزوي برگشت زمان كودكي خودم رو ميكنم
ما كه نسل سوخته هستيم...ولي اميدوارم بتوانيم آينده خوبي رو براي بچه هامون فراهم كنيم

شاد زي مهر افزون
پدر رومينا


سلام
مرسی شما لطف دارید منم خودم دلم برای بچه گیام تنگ شده ولی کاریش نمیشه کرد و تمام تلاشمو میکنم که وقتی درسا بزرگ شد از بچه گیش خاطرات خوبی رو داشته باشه
خدا کنه موفق بشم...
مامان فرشته
23 فروردین 90 14:50
سلام گلم
ای جانم قربونش برم من ان شاا... که مامان جون راحت از شیر می گیریش بدون اینکه هیچ کدومتون اذیت بشین

سلام
خدا کنه سر این دیگه اذیت نشه آخه طفلکی تو این چند وقته خیلی اذیت شده...
محمد گیان
23 فروردین 90 15:53
سلام به خاله مریم و درسا جان خوبین مهم نیست خاله شاید یکی دو روز ی بی طاقتی کنه همین


سلام
مرسی
خدا کنه...
مامان فرشته
24 فروردین 90 12:11
سلام مریم جون خوبی ؟
کجایی ؟

برات رمز گذاشتم


سلام
مرسی منم خوبم
دست گلت درد نکنه...
میام پیشت...