سفر
.
سلام عزیز دل مریم
روز سوم عید عزیز مامانی وقتی فهمید شما بیمارستان بستری شده
بودی زنگ زد و گفت باید درسا رو بیارید تا من ببینمش(آخه عزیز من
شهرستان زندگی میکنه)بابائی هم که عاشق اونجا هستش سریع
گفت که بریم ما هم ساکمونو بستیمو حاضر شدیم و رفتیم دم خونه
مامانی اینا آخه اونا هم میخواستن بیان تو هم تا خاله کتی رو دیدی
رفتی بغلش و دیگه پیش من نیومدی و سوار ماشین اونا شدی تا خود
اونجا پیش اونا بودی منم تا اونجا خوردم وقتی رسیدیم خاله اینا و
نوشین اینا هم بودن فرداشم دائی ولی اومد با بچه هاش خیلی
خیلی خوش گذشت هر جا میرفتیم مهمونی تو میرفتی (مثلا
یواشکی)هر چی تو ظرفها شکلات و شیرینی بود می آوردی و
میذاشتی تو بشقاب من همش دست میزدی و از این کارت بودی...
الهی من قربونت برم که هوای منو داری...
هنوز کامل خوب نشدی و بیرون روی داری ولی دکتر گفت برای
دندوناته آخه همه دندونات داره با هم درمیاد الهی بمیرم برات تو این
چند وقته خیلی اذیت شدی
عاشقتم عزیز دلم
الهی من قربونت برم گل خوشبوی من
خدایا ممنونم برای این فرشته کوچولوئی که به من دادی
دلم میخواد فقط نگات کنم
راستی ساعت سال تحویل۲:۵۰:۴۵ روز دوشنبه بود امسال هم سال
خرگوش بود