عزیز دلمی
سلام فندق
دو سه روز پیش در پنجره آشپزخونه رو باز کردم تا یه کم هوای خونه عوض شه
بهت کفتم بیا دم پنجره وایسا و بیرونو نگاه کن آخه وقتی پاهاتم بلند میکردی
فقط چشمات به زور میرسید بالای پنجره هر کی از هر کی از کوچه رد میشد
صداش میکردی تا ببیننت ولی دریغ از یه نفر که نگات کنه همه دنبال
صدا میگشتن ولی چون کوچولو بودی کسی پیدات نمیکرد ولی چونکه شیشه
قدی بود تو همه رو میدیدی دیدم هی میائی این طرف بازم میری پشت پنجره
چون خیالم راحت بود که قدت به پنجره نمیرسه و چون خیلی کار داشتم اصلا
نگات نمیکردم بابائی برای ناهار اومد خونه دیدم پنج شیش تا
عروسک دستشه
گفت اینا مال درساست گفتم آره دست تو چیکار میکنه ؟گفت همش وسط
کوچه افتاده بود الهی قربونت برم میخواستی جلب توجه کنی
که یکی نگات کنه دیدی با صدا کردن کسی نگات نکرد گفتی عروسک بندازی
واسش الهی من قربون اون مخ طلات برم