آی
سلام دخملم
تو این چند روزه حالم اصلا خوب نبود
دندونم خیلی خیلی درد میکرد ولی اینقدر میترسیدم که دکتر نمیرفتم
ولی دیشب دندونم اینقدردرد گرفته بود که زده بود به گوشم تا صبح نخوابیدم
ظهر که علی اومد مجبورم کرد که بریم دکتر تو رو گذاشتم خونه مامانی و
رفتیم دکتر گفت باید عصب کشی بشه منم تا نوبتم بشه آروم نشستم ولی تا
خواستم برم که دندونم رو درست کنه زدم زیر گریه
علی میخندید
آخه گفتن علی نباید بیاد تو منم ترسیدم دکتر
هم دید من مطبو گذاشتم رو
سرم اومد علی رو صدا کرد ولی بازم وقتی داشت آمپول میزد یه دستمو علی
گرفت اون یکی رو پرستاره اون یکی پرستاره هم همش اشکامو پاک میکرد و
میگفت من موندم تو چطوری زایمان کردی؟خجالت کشیدم بگم سر زایمانم تا
لحظه آخر همش گریه میکردم که بهم سرم نزنن و همش کلی بازی در
میاوردم خب میترسم دیگه اه تازه دندونمو عصب کشی کرد و بعدش پانسمان
کرد حالا دوباره چهارشنبه باید برم آمپول بزنم و دندونمو پر کنم