بازم دکتر
یه دفعه دیدم داری صدام میکنی اَیَم (یعنی مریم)اومدی بای کامبیوتر و هی گفتی نی نی منم چند تا عکس بهت نشون دادم و بعدش با هم رفتیم تو اتاقتو تا ساعت ۵:۵ با هم بازی کردیم
صبح هم که بیدار شدی خیلی مریض و بیحال بودی منم زنگ زدم به بابا الی اومد خونه با هم بردیمت بیمارستان کودکان تهران
ولی خوبه زود آوردینش داشتیم می اومدیم خونه که ...
مامانی زنگ زد و گفت داره میاد با عمه مرجان بمارستان منم کلی عصبانی شدم و به باباغرغر کردم
منتظر وایسادیم تا اومدن بیمارستان و با هم اومدیم خونه شب هم شام نگهشون داشتم بعد شام هم با علی بردیم رسوندیمشون تازه دری ببخشید اینا رو برای تو مینویسم
آخه اینجوری خالی میشم مامانی هم کلی عصبانی ام کرد
که تو و باباعلی 2تا فر شته اید...
درسا جونم قد یه دنیا دوست دارم