عشق مامان مریم ، درسا عشق مامان مریم ، درسا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

♫♫♫ قند عسل ♫♫♫

خبرای این چند وقت

1390/11/30 21:20
نویسنده : مریم
738 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام منگول من 

نفس من


هفته پیش دوشنبه 90.11.24 عزیز و آقاجون اومدن خونمون و تا

چهارشنبه 90.11.26 خونمون موندن ، خیلی این دو روز خوب

بود ، آخه اصلا صدای تو رو من نمیشنیدم ، همش  با عزیز

و آقاجون بازی میکردی ،اونا هم خیلی حوصله داشتن

روز ولنتاین هم خونمون بودن،الهی بگردم

آقاجون فکر کرده بود تولد بابا علی

چهارشنبه هم عروسی الهه دختر دایی من بود ، رفتیم ، ولی چه

رفتنی،ما با ندا و محمد رفتیم و تو راه تصادف بدی کردیم و

البته فقط ماشین عمو محمد خیلی داغون شد،تا بخواد

افسر بیاد و کروکی بکشه ، عروسی تموم شد


پنج شنبه هم رفتیم خونه مامانم و آخر شب اومدیم خونه

جمعه خونه بودیم ،شنبه هم خونه بودیم و امروز

یکشنبه از صبح با هم رفتیم بیرون


اول رفتیم خانه اسباب بازی و تا ساعت 4 اونجا بودیم و بازی کردی

بعدش اومدیم خونه و لباسهاتو عوض کردم و رفتیم سر خیابون

برای شما 4 تا سیخ دل و 1 سیخ جیگر و 1 سیخ بال خریدم

و بهت گفتم  که اگه همه رو بخوری برات کتاب میخرم و

شما هم همه رو تا آخرش خوردی ، الهی من قربون

اون خوردنت بشم ،وقتی داشتی جیگر میخوردی

من داشت حالم به هم میخورد ، آخه خیلی

از جیگر بدم میاد ولی برای شما خوبه


فردا صبح هم اگه خدا بخواد میخوام شما رو بذارم خونه مامانی

و برم سپه سالار


الهی من قربونت بشم که بعضی روزا اینقدر خانوم

میشی که من تعجب میکنم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

r.memorial
3 اسفند 90 13:45
سلام ایشالا همیشه به عروسی البته نه این جوری ! درسا جونو گاز بگیر از طرف من !
سلام عزیزم
مرسی،چشم ، حتما
مامان ماهان
4 اسفند 90 8:38
ای وااااااااااااااااای خدارو شکر که مشکلی برای خودتون پیش نیومده
ضرر مالی اشکال نداره خدا نکنه که جانی باشه عزیزم بلا به دور ایشاالله
وااااااااااااای منم از جیگر بدم میاد ولی آفرین به درسا جون که میخوره تا قوی بشه


مرسی عزیزم
آره خدا رو شکر به خیر گذشت
من خودمم خیلی خوشحالم که جیگر دوست داره...
مامان امیرعلی
4 اسفند 90 11:31
آفرین چه دختر خوش خوراکی


مرسی عزیزم...
سحر مامان آراد
6 اسفند 90 11:16
همیشه سالم و بر قرار باشید
بوس درسا جونم


مرسی سحر جونم
سهیلا مامان درسا جون
7 اسفند 90 13:16
بچه به این خوبی
تعجب داره که خانوم میشه

واقعا که از دست تو مریم بد بد بد

خب درسا رو هم با خودت ببر سپهسالار یه جفت کفش خوشگل هم واسه عیدش بگیر دیگه خسیس
فقط واسه خودت خرید میکنی؟

(وااااااای امروز چقدر دعوات کردما تعجب نکردی؟)


وای آره به خدا خیلی هم تعجب داره
هههههه
آخه منم هنوز برای عید نرفتم خرید،تازه من اصلا نمیتونم با درسا برم خرید برای خودم...فکر میکنم وقتی با درسا میرم بیرون باید تمام وقتمو برای اون بذارم و اینجوری عذاب وجدان میگیرم که بچه خسته شده.
مامانی شیما وحدیث
7 اسفند 90 20:51
من جیگرت وبخورم که انقده جیگر میخوری خاله
همیشه واسه مامانی دخمل خوبی باشه ..باشه خاله جون
بوس بوس هزار تا بوس *:


مرسی عزیز دلم
*:
نایسل
8 اسفند 90 0:08
عکسای آتلیه ات عالی بود عشقم خاطرات دوران حاملگی هم از خنده مردم
خییییلیییی باحال بودددددددددددددددددددددددددددددددددددد



مرسی الناز جونم
نمیدونم چرا وبلاگت برام باز نمیشه؟
faeqeh
8 اسفند 90 1:30
salam dost joony shoma banere maro nemizarin?



چرا عزیزم ،میذارم
yalda
9 اسفند 90 15:57
وبلاگتون خیلی ناز و شاده بهتون تبریک میگم


مرسی گلم
لطف داری...
sara
9 اسفند 90 18:12
سلااااام خوبید؟ما تقریبا یه تازه واردیم که دوست داریم اینجا دوست پیدا کنیم با اجازتون لینکتون میکنم امیدوارم بتونیم دوستای خوبی واسه هم باشیم


سلام عزیزم
خواهش میکنم ، منم لینکتون کردم...
r.memorial
10 اسفند 90 10:18
کجایییییییی؟؟؟؟؟



ایناهاشم ، اومدم
سلام مه طلا جون
مامان درسا
11 اسفند 90 15:41
اول از همه اینو بگم:خیلی خوشحالم که درساخانوم 4سیخ جیگر نوش جان کرده
مریم جون توروخدا این سری موقع خوردن عکسشو بندازخیلی دوس دارم ببینم قیافه اش چه شکلی میشه این خوشگل خانوم وای جیگر خانوم انقدر جیگر میخوری که خودتم جیگری دیگه
به ماهم سر بزنیدآپیم


مرسی عزیزم
چشم ، حتما عکس میندازم
مامان نفس
11 اسفند 90 20:00
عزیزم انشاله همیشه به گردش و مهمونی رفتن و مهمونی دادن...انشاله زندگیتون گرم و دلاتون شاد و گل فرشته نازمون سلامت....ممنونم که هستی...


مرسی شیما جونم
نایسل
13 اسفند 90 17:57
خب میزاشتی بعد میخوردی
اه دیدی چه چندشن

فرض کن شوشو حامله شه هی بگه الی داره لقد میزنه آی الی ویار دارم
من اونو دوس دارم خیلی باحاله بابا هااا حامله شن


نشد دیگه ،مگه این این فضولی میذاره
من که جفت پا میرفتم تو حلقش تا دیگه هوس زاییدن نکنه...
نایسل
13 اسفند 90 17:58
نوش جونت بباشه درسای من جیگرااا گوشت بشه بچسبه به جونت
خوب شوشو تو میزاشتی خودتون میرفتین عروسی حیف شد که
حتما قسمت نبوده


مرسی عزیزم
همین کارو کردیم،ولی تا افسر بیاد ، خیلی دیر شد و تازه تو محله ی بدی بود از نظر ترافیک (پیروزی)
مامان الینا
14 اسفند 90 0:38
انشاالله که همیشه به شادی وخوش گذرونی


مرسی عزیزم...