خانم جون
سلاین دری...امروز یعنی دیروز رفتیم خونه خانم جون(مامان بزرگ من)عمه
شکوه،فائزه،فاطمه،علی،عمومجتبی وخودون اونجا بودیم رفتیم یه سر به خانم جون بزنیم ولی
نذاشتن بیایم خونه شام نگهمون داشتن باباعلی هم با عمو علی آخر شب اومدن تو هم تا
جائی که تونستی با عمو جی جی بازی کردی اینقدر میخندیدی که نفست کم میومد وقتی هم
که رسیدیم خونه اینقدر خسته بودی که برای اولین بار تو زندگیت ساعت ۱۱ خوابیدی بدون
اینکه من برات لالائی بخونم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی