یه شیطونی دیگه
سلام عشق من
خرابکار من
دوشنبه 19 شهریو 91 ، بابا علی گفت که میخواد ساعت 9:30 بره استخر
با دوستاش ، منم گفتم برو ،ساعت 9 شب بود که تو رفتی یه شکلات برداشتی و خوردی و بعد یه دفعه اومدی بهم گفتی مریم چسبشو
کردم تو بینی ام ، سرتو گرفتم بالا دیدم آره، ولی خیلی عقب بود
و تا خواستم موچین بیارم که دربیارم ، یه دفعه کشیدیش بالا،
ای خدا ، آخه چی کار کنم از دستت؟ زنگ زدم اورژانس ،
گفت باید حتما دربیاریدش ، وگرنه تو بینی اش عفونت
میکنه ، زنگ زدم به علی، اومد و رفتی بیمارستان ،
گفتن کارما نیست باید ببریدش بیمارستان امیر
اعلم ، تخصصش گوش ، حلق ، بینی رفتیم
اونجا ، وای پدرتو درآوردن ، با دستگاه بینی
ات رو باز کردن ، میله انداختن توش ، سه
دفعه این کارو کردن ، بعد تازه یه دو تا
باند که هر کدوم 20 سانت بود آورد
و کرد تو مواد سر کننده و کرد تو
بینی ات ، من که داشتم
میمردم ، تو هم خیلی
خیلی جیغ میکشیدی
، یه ربع اون باند ها
تو بینی ات بود ،
بعد درآوردن و
دوباره بینی
ات رو بیشتر باز کردن و گفتن که هیچی معلوم نیست ،
احتمالا خورده ، برو اگه آبریزش بینی داشت برگردید،
خیلی اذیت شدی
الهی من قربونت بشم عشقم
خیلی خیلی دوست دارم