درسا جونی
سلام قشنگ من
این روزها خیلی خیلی بامزه شدی و منم همش دارم از دست کارای
تو میخندم هوا هم چند روزه خوب شده و من و تو هم
دوباره عصرها میریم بیرون و با همدیگه بستنی قیفیمیخوریم
. یادش به خیر پارسال وقتی برات بستنی میخریدم از سر تا پاتو نوچ
میکردی و آخرشم به خاطر نوچ بودن دستات گریه میکردی و منم با
یه شیشه آب معدنی ساکتت میکردم و همه هم تو خیابون بهت
میخندیدن ، چون خیلی بامزه بستنی میخوردی ، اما امسال روز
اولی که برات بستنی خریدم ، منتظر کثیف کاری بودم ، اما دریغ
از یه قطره بستنی که رو زمین بریزه ، چه برسه به لباس و دستات
چند وقته میای یه حرفهایی بهم میزنی که من شاخ در میارم ، دیروز
داشتم ظرف های نهار رو میشستم اومدی و بهم میگی نشول
(نشور) میگم چرا؟میگی مامان فویوه بشوله (مامان فهیمه بشوره)
مامان علی رو میگفت و منم
داشتم بهت عکسها رو نشون میدادم ، رسیدیم به عکس حسین
(پسر خاله ام) بهت میگم این کیه؟ میگی اودین(حسین) مادالا
گنه (ماشالا گنده س) و منم دوباره
دیروز یه کم هوا خنک بود ، داشتیم میرفتیم بیرون ، بهت میگم بیا
این سوئی شرتتو بپوش ، میگی نه بابا ، هوا عالیه
چند وقته که دوباره خیلی خیلی مامانی شدی حتی با
مامانم هم که میخواستی بری بیرون ، همش
میگفتی مریم ، مریم
چهارشنبه رفتیم بیرون ، با کتی و علی و مهدیه و من و بابا علی ،
تا برای شما دوخرچه (دوچرخه)بخریم ، نمیدونی چه ذوقی
میکردی وقتی رسیدیم به مغازه ها،یه دوچرخه سفید
و صورتی برات خریدیم و شما هم همش باهاش سرگرم شدی
و همش میای به من میگی ، مریم چه جولی(چه جوری)میخوای
بهت آموزش بدم ، ولی چون زورت نمیرسه یه کم ناراحت میشی
فردای اون روزی که مرجان اینا خونمون بودن و منم داشتم حرص
میخوردم از دست حرف هاش زنگ زدم به مامان علی و همه
رو بهش گفتم و اونم طرفداری از دخترش کرد و جمعه هم
دعوتم کرد شام برم خونشون و منم نرفتم ، جمعه 25 هم مامان
علی میخواد بره کربلا
چهارشنبه هم دختر دایی بیچاره ام داشت از سر کار میومد خونه که
یه ماشین بهش میزنه و بینی ، گردن ، یه دست ، قفسه سینه ،
کمرش ، دوتا پاهاش و انگشت یکی از پاهاش میشکنه رفتم
بیمارستان برای ملاقات که داشتن میبردنش اتاق عمل ، خیلی گریه
کرد و منم خیلی گریه کردم ایشالا زودتر خوب بشه ، براش دعا کنید
چند وقته خیلی لجباز شدی و هر چی میخوای اگه بهت بدم یا
ندم جیغ میکشی.یعنی کلا جیغ جیغو شدی و هر جا میرم تو
خونه ، دنبالم میایی و همش میگی بگل (بغل) و اگه نگنم جیغ میکشی
یه کار دیگه ای هم که یاد گرفتی ، تا میخوایم بریم بیرون و من
آرایش میکنم ، فکر میکنی تو هم باید آرایش کنی و حاضر بشی
و همش به من میگی برات رژ لب و سیاهی
(مداد مشکی)بزنم و منم که نمیزنم و تو هم گریه میکنی و
میری علی رو میاری و منو که دارم آرایش میکنم رو نشون
میدی تا علی منو دعوا کنه