عشق مامان مریم ، درسا عشق مامان مریم ، درسا ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

♫♫♫ قند عسل ♫♫♫

درسا جونی

1391/1/20 3:52
نویسنده : مریم
787 بازدید
اشتراک گذاری

 ziba

 سلام قشنگ من ziba  


این روزها خیلی خیلی بامزه شدی و منم همش دارم از دست کارای

تو میخندم  هوا هم چند روزه خوب شده Sunو من و تو هم

دوباره عصرها میریم بیرون و با همدیگه بستنی قیفیمیخوریم

. یادش به خیر پارسال وقتی برات بستنی میخریدم از سر تا پاتو نوچ

میکردی و آخرشم به خاطر نوچ بودن دستات گریه میکردی و منم با

یه شیشه آب معدنی ساکتت میکردم و همه هم تو خیابون بهت

میخندیدن ، چون خیلی بامزه بستنی میخوردی ، اما امسال روز

اولی که برات بستنی خریدم ، منتظر کثیف کاری بودم ، اما دریغ

از یه قطره بستنی که رو زمین بریزه ، چه برسه به لباس و دستات

                                             

 

چند وقته میای یه حرفهایی بهم میزنی که من شاخ در میارم ، دیروز

داشتم ظرف های نهار رو میشستم اومدی و بهم میگی نشول

(نشور) میگم چرا؟میگی مامان فویوه بشوله (مامان فهیمه بشوره)

مامان علی رو میگفت و منم

شکلک های عروسک

 

داشتم بهت عکسها رو نشون میدادم ، رسیدیم به عکس حسین

(پسر خاله ام) بهت میگم این کیه؟ میگی اودین(حسین) مادالا

گنه (ماشالا گنده س) و منم دوباره


دیروز یه کم هوا خنک بود ، داشتیم میرفتیم بیرون ، بهت میگم بیا

این سوئی شرتتو بپوش ، میگی نه بابا ، هوا عالیه

ziba

چند وقته که دوباره خیلی خیلی مامانی شدی حتی با

مامانم هم که میخواستی بری بیرون ، همش

میگفتی مریم ، مریم


 

 

 

چهارشنبه رفتیم بیرون ، با کتی و علی و مهدیه و من و بابا علی ،

تا برای شما دوخرچه (دوچرخه)بخریم ، نمیدونی چه ذوقی

میکردی  وقتی رسیدیم به مغازه ها،یه دوچرخه سفید

و صورتی برات خریدیم و شما هم همش باهاش سرگرم شدی

و همش میای به من میگی ، مریم چه جولی(چه جوری)میخوای

بهت آموزش بدم ، ولی چون زورت نمیرسه یه کم ناراحت میشی

 

فردای اون روزی که مرجان اینا خونمون بودن و منم داشتم حرص

میخوردم از دست حرف هاش زنگ زدم به مامان علی و همه

رو بهش گفتم و اونم طرفداری از دخترش کرد و جمعه هم

دعوتم کرد شام برم خونشون و منم نرفتم ، جمعه 25 هم مامان

علی میخواد بره کربلا

                                

 

چهارشنبه هم دختر دایی بیچاره ام داشت از سر کار میومد خونه که

یه ماشین بهش میزنه و بینی ، گردن ، یه دست ، قفسه سینه ،

کمرش ، دوتا پاهاش و انگشت یکی از پاهاش میشکنه رفتم

بیمارستان برای ملاقات که داشتن میبردنش اتاق عمل ، خیلی گریه

کرد و منم خیلی گریه کردم ایشالا زودتر خوب بشه ، براش دعا کنید

 

چند وقته خیلی لجباز شدی و هر چی میخوای اگه بهت بدم یا

ندم جیغ میکشی.یعنی کلا جیغ جیغو شدی و هر جا میرم تو

خونه ، دنبالم میایی و همش میگی بگل (بغل) و اگه نگنم جیغ میکشی

یه کار دیگه ای هم که یاد گرفتی ، تا میخوایم بریم بیرون و من

آرایش میکنم ، فکر میکنی تو هم باید آرایش کنی و حاضر بشی

و همش به من میگی برات رژ لب و سیاهی

(مداد مشکی)بزنم و منم که نمیزنم و تو هم گریه میکنی و

میری علی رو میاری و منو که دارم آرایش میکنم  رو نشون

میدی تا علی منو دعوا کنه

شکلک های عروسک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامانی درسا
20 فروردین 91 13:43
مامانی خبری ازت نیست . پس نظر من کو ؟


آره ، چند وقته که میومدم تو نت ولی فقط نگاه میکردم ، نمیدونم چرا؟
کدوم نظر؟؟؟؟
مامان امیرعلی
20 فروردین 91 14:07
خدا ایشالا شفا بده دختر داییتون رو.دوچرخه نوت هم مبارک درسایی


مرسی عزیزم ...
سهیلا مامان درسا جون
20 فروردین 91 15:23
می بینم که این دخمله از حالا دلبری میکنه و حرفای شیرین و خوشمزه اش قند تو دلتون آب میکنه

تازه شم زود هوو دار شدیا درسایی میره بابا علی رو میاره که تو رو دعوا کنه خب حقته باید اصلا لهت کنه یعنی چی که خودت و خوشگل موشگل میکنی بچه مون همینجوری ساده بره لااقل یه چپ استیک (رژ واسه خشکی لب) نوع مرغوبش و براش بگیر دلش خوش بشه که داره رژ لب میزنه - بی انصاف

منم با درسا همین کار و کردم بچه ها زود گول میخورن خب زود باورن دیگه

الهی قربونشون برم من

راستی الهی دختر دائیت هم زودتر حالش خوب بشه و از بیمارستان ترخیص بشه

الهی سال خوبی در پیش داشته باشین

گل دخملی رو یه عالمه ببووووووووووس


سلام سهیلا جون
براش خریدم ، ولی نمیزنه ، چون علاقه شدیدی به رنگ لولتی(صورتی)داره ، همش رژ لبهای منو میخواد بزنه
مرسی عزیزم ، ممنونم
الناز
20 فروردین 91 20:26
وبت بامزس.ئوشم اومد


مرسی الناز جون ...
الناز
21 فروردین 91 18:14
سلام ممنون من شمارو با چه اسمی بلینکم.

سلام...
هر چی دوست داشتی عزیزم
r.memorial
22 فروردین 91 16:07
1. دوچرخه مبارکه ... هر چه سریعتر عکس درسا جونی رو با دوچرخه بذار
2 . امیدوارم حال دختر داییت هر چه زودتر خوب بشه
3 . از طرف من سلام گرمی به مرجان جون برسون
4 . آفرین به درسا جون که بستنی خوردن رو یاد گرفته
5 . از قدیم میگن حرف راست رو باید از بچه شنید خب راست میگه دیگه ظرف نشور دیگه !!!


1.مرسی عزیزم، چشم حتما
2.ممنونم
3.اینو خوب اومدی ، چشــــــــم
4.واقعا آفرین داره
5.مامانشم اومد شست ، دلت خوشه مه طلا جون
مامان گیسو
23 فروردین 91 23:19
واییییییییی ماشاا... چه بلایی شده
ان شاا... دختر دایی ات زودتر حالش خوب بشه
دوچرخه ات مبارک نفس خانم



مرسی مونا جون
مامان ماهان
27 فروردین 91 9:31
اولا دوچرخه درسا جون مبارکههههههههههه
دوما الهی دختر داییت زود زود خوب بشه
سوما آفرین به درسا جون که بستنی خوردن رو یاد گرفته
سوما خوب بچه راست میگه دیگه ظرف نشور
چهارما میبینم که دخملمون میخواد آرایش کنه خوب میخواد خوشگل بشه دیگه


مرسی