عشق مامان مریم ، درسا عشق مامان مریم ، درسا ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

♫♫♫ قند عسل ♫♫♫

اتـــــــــــــــو

1390/8/17 2:10
نویسنده : مریم
876 بازدید
اشتراک گذاری


blog

 

سلام ووروجک من

 

الهی من قربون اون قد و بالات بشم

                                                                                                           

امروز داشتم تو خونه دیوونه میشدم ،از این هوای غم گرفته ،اصلا همش کسل

و بیحال هستم ، تو خونه ،نمیتونم تکون بخورم


یک دقیقه ، فقط یه دقیقه رفتم دستشوئی

ببین چی کار کردی

اومدم دیدم تاپ منو آوردی و اتو رو هم زدی تو سه راهی و روشنش کردی و

داری اتو بازی میکنی،اونم با اتوی داغ،تازه من خنگ که اولش نفهمیدم که اتو

رو تو سه راهی هم زدی و داشتم واسه خودم تلویزیون میدیدم که یه دفعه

گفتی آخ ، برگشتم دیدم وااااااااااااااااااااای اتوی روشنو گذاشتی رو فرش



اینقدر از دستت عصبانی بودم که فقط دلم میخواست میمالوندمت به هم که تو

رفتی و پشت مبل قایم شدی و منم اتو رو جمع کردم و خدا رو شکر فرش

نسوخته بود


ولــــــــــــــــــــی

یک ساعت بعد من تو آشپزخونه داشتم کار میکردم که تو از  روی صندلی

اومدی رو اپن و به من گفتی ایم ایم (مریم) گفتم بله



گفتی اتو ، فکر کردم بازم میخوای اتو بازی کنی که برگشتم بهت بگم کار

خطرناکی کردی که دیدم داری دستتو به من نشون میدی و میگی اتو ،اوف


اومدم دیدم ،وااااااااااای خاک بر سرم ، انگشت شصتتو با اتو سوزوندی و به من

هیچی نگفتی ،چون من خیلی خیلی عصبانی بودم

اینقدر بغلت کردم و بوست کردمو  و ازت معذرت خواهی کردم

که دیگه تو هم به من میگفتی ببخشید

الهی من بمیرم که اینقدر نفهمم

درسا جونم ببخشید عزیزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

سمیه : مامان مسیح مقدس
18 آبان 90 10:55
نااااااازی....الهی خاله فدات بشه عزیزم.....
از ترس دیگه دردت رو فراموش کردی ....؟
آخه دخمل خوی اتو که ماله بازی نیست .....
عزیزم....نگران نباش زود خوب میشه دست نازت.....در ضمن هیچی رو از مامانی قایم نکن حتی اگه مطمئن باشی بابتش دعوات میکنه.....


سلام سمیه جون
میبینی چه کارائی میکنه...
سهیلا مامان درسا جون
18 آبان 90 15:08
من عاشق همه درساهای خوشگل و خوشمزه ام

خدا حفظش کنه

مامانی بد چرا مواظب بچه مون نبودی دستش و با اتو سوزونده بعدشم خودش اومده میگه اوف شده

این جور مواقع یادت باشه حتما دست و بالش و چک کن حتی خدای نکرده اگه زمین خورد بازم سرش و دستش و پشتش و انگشتاش و نگاه کن چیزیش نشده باشه

درسای قشنگم و ببوس و مواظبش باش


سلام سهیلا جون
چشم عزیزم،مرسی گلم بابت راهنمائیت
farzaneh
18 آبان 90 19:44
سلام به به جه درسای خوشگل و خوشمزه ای
مواظب وسایل خطرناک باید باشی کوشمولو


سلام خاله جونم
مرسی که پیش من اومدی
مامان درسا
19 آبان 90 17:43
سلا م مریم جون میدونم اون لحظه چقدر ناراحت شدی واز خدا خواستی تا دوهزار تا قفل در اختیارت قرار بده تا همه خونه رو قفل وزنجیر کنی تا این وروجک به چیزی دست نزنه (آخه من تو لحظه های سخت این آرزو رو میکنم ودنبال راه چاره )

الهی الهی الهی دخملی قند عسل ما خودشو سوزونده وبه کسی چیزی هم نگفته الهی الهی الهی فدای اون انگشت بند انگشتیت بشم من کاش پیشت بودم ومیبردمت پارک تا دردش یادت بره نه نه اول کلی روغن نباتی میمالیدم به انگشتت (آخه روغن نباتی سریع دردشو ساکت میکنه ونمیذاره تاول بزنه)بعد میبردمت پارک باشه خاله قربونت بره
میبوسمتون زیاااااااااااااااااااااااااااد


سلام عزیزم
تواون لحظه فقط به خودم فحش میدادم که چقدر احمقم
مرسی عزیزم

مامان درسا
19 آبان 90 17:47
سلام قند عسل خوب شدی خاله
خیلی نگرانتم به مامانی بگو از ناحیه ی سوختگیت عکس بگیره بذاره تو وبلاگ تا من خیالم راحت بشه که خوب شدی دلم خیلی گرفته بابت این موضوع آخه شما نباید به وسایل که جیزه دست بزنی ومامان مهربون وخوشگلتو ناراحت کنی قند عسل من با اون چهره ی ماهت


مرسی عشقم که نگران درسا هستی ...
حالا خوبه همون موقع که فهمیدم خمیر دندون زدم ،تاول نزد ولی همش دستشو فوت میکرد و یا تو لیوان آب میذاشت
مامان محمد پارسا
20 آبان 90 9:19
سلام عزیزم
نازی الهی زودی دستت که اوف شده خوب بشه عزیزم مواظب خودت باش گلم خوشحال می شم با هم تبادل لینک داشته باشیم


سلا عزیز
رسی که پیش من و درسا اومدی
منم خوشحال میشم عزیزم...


مامان لیلا
20 آبان 90 9:26
سلام مامان درسا جون .بچه ها تو این سن خیلی کنجکاوند و دوست دارن همه چی رو تجربه کنند بهترین کار ایمن سازی محیط خونه است تا هم کودک از خطر دور باشه وهم والدین دچار استرس و نگرانی دائمی نباشند.انشاالله درسا جون هر چه زودتر خوب بشه. راستی دخترم دینا یک کتاب قصه به نام درسا داره که داستان قشنگیه وخیلی دوستش داره.


سلام عزیزم
منون که پیش من و درسا اودی
آره ،باید یه فکر اساسی بکنم ...
مامانی درسا مژگان
20 آبان 90 14:40
درسا گلم حالا حالش چه طوره . مریم جان باید دو تا چشم هم بذاری پشت سرت


الان دستش خوب شده ،4 تا چشم هم کمه برای درسا جونم...
مامانی شیما وحدیث
20 آبان 90 20:41
سلام مامانی
الهی بمیرم واسه درساجون که دستش اوف شده .
تازه چقدرم صبوری کرده .
بوووووووووووووووس واسه درساجون


سلام عزیزم
آره ، خیلی بچه ام صبوره ،الهی قربونش بشم من
مامان آوا
21 آبان 90 2:04
ای جانم با این کمک کردنت ...الهی بگردم واسه انگشتت هزارتا بوس برای جای سوختگیت انشالله زودی خوب بشه عزیزم


مرسی عزیزم
مامان نفس
21 آبان 90 2:34
اخ الهی قربونش برم دلم خیلی سوخت ...انشاله هیچ وقت دیگه چنین چیزی پیش نیاد...ببوسش خیلی زیادددددددددددددد


مرسی خاله جون
آره خدا کنه هیچ بچه ای هیچ مشکلی براش پیش نیاد
بابای زهرا کوچولو
21 آبان 90 15:23
r.memorial
24 آبان 90 11:13
سلام
عزیزم . بالاخره وبلاگت درست شد . نه میتونستم بخونم و نه نظر بدم . راستی درسا جون خوب شده ؟ زیاد که نسوخته ؟ امیدوارم که چیز مهمی نباشه .


سلام عزیزم
مرسی ،خوبه ،خدا رو شکر خیلی زیاد نبود...