مامانی خیلی کلافه شده
سلام شکلات من
درسا ، چند روزه اینقدر بی حوصله شدم که نگو و نپرس
اول مرداد تولد مامان خودم بود
مامانی تولدت مبارک
رفتیم اونجا ولی اینقدر به علی غر زدم که منو بیاره خونه آخه اصلا
حوصله نداشتم تولد عمه مرجان هم همون روز بود
عمه مرجان تولدت مبارک
ولی هنوز نرفتم تا کادوشو بهش بدم از همون روز تا همین الان انگار
تو گلوم یه بغض گنده هستش که دلم میخواد بترکونمش ولی نمیترکه
همش غر میزنم و حوصله ندارم ،تا علی یه حرف رو برای بار دوم میخوادبزنه سرش جیغ میکشم ،بیچاره علی هیچی بهم نمیگه
ولی همش میگم خوب میشم ولی تا الانم که میخوام برم با یه
مشاور صحبت کنم ،شاید اون بفهمه مشکل من چیه ،خودم که نفهمیدم
دلم میخواد گریه کنم خیلی خیلی خسته ام
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی