جیگرکی
سلام عزیز مامان
چند روز پیش با هم رفتیم بیرون تا برات کفش بخرم وقتی داشتیم برمیگشتیم
یه دفعه دست منو کشیدی تو یه جیگرکی و همش میگفتی اباب ،منم هی
میگفتم شب بابا علی برات میخره ،ولی تو گوشت بدهکار این حرفها نبود تا
منم مجبور شدم با تو بیام و یه سیخ بال سفارش بدم(آخه تابستونه
ومنم اون جیگرکی رو نمیشناختم و ترسیدم برات جیگر یا کباب
بخرم برای همینم چون بال خیلی دوست داری ،برات بال خریدم) ولی هر
کسی میومد و میدید تو داری بال میخوری بهت میخندید و میرفت آخه خیلی
قیافه ات بامزه شده بود
عاشق کاراتم من
تازشم از این لوازم دکتری برات گرفتم ،از صبح که بیدار میشی یا منو معاینه ام
میکنی یا داری منو آمپول میزنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی