درسا ، عشقم
سلام عسل مامانی
ببخشید گلم که تو این چند وقت نتونستم برات بنویسم ،آخه خیلی
سر گرم خونه تکونی عید بودم
اونم با شما
وااااااااااااااااااای
اول که گرم بودم ، تمام خونه رو ریختم بیرون و بعد تازه دیدم وای
چه کاری کردم مگه میذاشتی من کار کنم ، من که
خودم فس فسو هستم دو ساعت لباسهاتو
جدامیکردم که مثلا اینا رو بدم بیرون و
اینا رو برات نگه دارم غیره به یه
چشم به هم زدن همه
رو قاطی میکردی
حالا کارایی که خودم قرار بود انجام بدم تا حدودی تموم شده
باید منتظر باشم تا 25 که آقا رضا بیاد و بقیه کارارو بکنه
٩٠/١٢/١٠ هم رفتم آرایشگاه برای تاتو چشم،اگه میدونستم که اینقدر
درد داره قلم پامو خرد میکردم که برم،اینو مینویسم تا برات عبرت
بشه و یه وقت هوس نکنی بری.اینقدر درد داشت که حالم
بد شد و سپیده بهم قرص آرامبخش و آب قند داد.وای
اصلا نمیخوام دیگه بهش فکر کنم.
برات بگم که عاشق این هستی که کنترل رو برداری و باطری
شو سربه نیست کنی
چند وقته میری همش کتاباتو برام میاری تا برات بخونم و
شما هم گوش کنی و سعی کنی یاد بگیری
تقریبا یه ماهی هست که ساعت خوابتو تنظیم کردم ، البته برای
خودم خیلی سخت بود ، ولی منم عادت کردم ، صبح ها
ساعت ٩ بیدار میشیم و صبحونه میخوریم ، یه کم کار
خونه و ناهار و بازی و بعدش ساعت ٢ تا ٤ میخوابی
و تا ١٢ شب بیداری ،ولی خیلی راحت میخوابی
البته اگه مهمونی بریمم یا کسی بیاد خونمون
ظهر نمیخوابی و تا شب اذیت میکنی .
همش میای و بهم میگی دل ، دل ،درد
میگم دلت درد میکنه ؟
میگی بله...
میگم بریم دکتر ،میگی نه چالی (چایی)، نبات میخوام