کارای درسا جونی
سلام عشق من
کوچولوی من
میخوام یه ذره از کارات برات بگم که چه کارا میکنی و چه حرفها که نمیزنی
چند وقت پیش بردمت با ایلییا (دوست مهد کودکت) پارک ، رفتی سمت
قفس خرگوشها و با هاشون بازی کردی ، من فکر میکردم میترسی
اما دیدم نه ، ولت میکردم خونه هم می آوردیشون ، از اون روز
تا حالا هم همش میگی مامان برام یه حیوون بخر تو خونه
باهاش بازی کنم ، میگی خرگوش یا سگ یا
جوجه برات بخرم
هر وقت میخوایم بریم بیرون و میبینی که من دارم آرایش میکنم
میگی مامان من بزرگ شدم اتاقتو با همه لوازم آرایش هات
میدی به من ، عاشق این هستی که آرایش کنی ،اما
من خیلی بدم میاد بچه آرایش کنه
دوهفته پش بود از مهد کودک که اومدی خونه دیدم تو چشمت قرمزه
و انگار خون بود ، شب که علی اومد خونه بردیمت بیمارستان
فارابی که گفت تو عنبیه ات آشغال چسبیده و اول یه قطره
ریخت که تو خیلی ترسیدی و گریه کردی اما زود ساکت
شدی و با یه گوش پاک کن مخصوص آشغال رو از
چشم های خوشگلت درآورد و چند تا هم
قطره نوشت برات که تا یه هفته بریزم
تو چشم هات تا عفونت نکنه
یه ورقه هم روی جاکلیدی گذاشتم که یه طرفش کارای خوبتو
مینویسم و یه طرف کارای بدت رو،اون سمتی که کارای بدت
رو مینویسم یه ضربدر هم گذاشت تا خودت متوچه بشی
که کدوم طرف خوبه و کدوم طرف بد ، کارای خوبت که
زیاد بشه برات جایزه میخرم و کارای بدت که زیاد
بشه تنبیه میشی ، خیلی خیلی هم
حساسی که کارای بدت زیاد نشه
میگم یخوام برات تولد بگیرم تو خونه ، میگی من تولدمو میخوام
تو مهد کودک بگیری ، من تو خونه نمیخوام
توی دفتر نقاشیت دو تا عکس میکشی و میگی یکیش خواهرمه
و اون یکی برادرم ، بعد علی که زنگ میزنه بهش میگی شب
که میخوای بیای خونه برام یه خواهر و برادر بگیر
وقتی میخوایم بریم بیرون ، تا لباس تنت میکنم میگی اینا رو
پوشیدم ، یه دست دیگه بده و بعد که آماده شدی میگی
لباسهام ست هستن؟
از وقتی از مهد میای خونه یه بند داری میخوری ، همش میای
میگی مامان چی بخورم حالا
مامان یه چیز بده بخورم ، از گشنگی مردم
شبها من حتما باید پیشت بخوابم تا تو هم بخوابی ، اول من میرم
تو تخت خوابت میخوابم و تو از بابا علی آب میگیری و میخوری
که مثلا من نفهمم چقدر آب میخوری و بعد یواشکی
میای تو اتاق و منو میترسونی
اسم مدیر مهد کودکتون خانم احمدی هست ، همه تون میاد
عصر ها تو حیاط و با صدای بلند خانم احمدی رو صدا
میکیند
احمدی ...... احمدی.......احمدی
کلا خیلی خیلی شیطونی
وقتی بهت میگم بریم مهد کودک میگی ، من بزرگ شدم
من میرم مدرسه