عشق مامان مریم ، درسا عشق مامان مریم ، درسا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

♫♫♫ قند عسل ♫♫♫

حال و احوال ما تو عید 92 و بعد عید

1392/3/10 1:09
نویسنده : مریم
2,389 بازدید
اشتراک گذاری

ziba

سلام عزیز دلم

خیلی وقته که نیومدم ، هی میام میگم ماااااااا دوباره اومدیم

ولی دوباره میرم و حاجی حاجی مکه ...

ببخشید ، قول مردونه میدم که زود به زود آپ کنم

ziba   

خیلی خانوم شدی و تو خونه خیلی کمک میکنی ولی کماکاااااااااااااان

شیطووووووووووووووووونی

zibazibazibazibazibaziba

سال که تحویل شد بابا علی بهمون عیدی داد ، پول داد بهمون منم برای

شما یه ساعت کیتی و یه بلوز و شلوار و یه ست لوازم آرایش خریده

بودم و برای بابا علی هم یه ست حوله خریده بودم که جفتتون

خیلی خیلی خوشتون اوده بود

ziba

شام رفتیم خونه مامان من و شام فردا همم خونه مامان علی و دیگه

جایی نرفتیم چونکه من قبل از سال تحویل با جرم گیر رفتم تو

دستشوئی و ... گاز جرم گکیر رفت تو گلوم و تا خود 10

فروردین از گلو و گوش درد گریه میکردم.

ziba

بعد از 17 هم مهد نبردمت و گذاشتم از اول اردیبهشت بردمت

28 فروردین عروسی مینا دختر عمه بابا علی بود ، 4 اردیبهشت هم

جشن عقد بهنام بود که تو این دو تا مراسم نبردمت و گذاشتمت

خونه مامان جی ، 6 اردیبهشت هم عروسی فائزه دوستمون

بود که بردمت و پدرمو درآوردی


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مه طلا
13 تیر 92 9:40
سلام عزیزم ! خیلی خوشحال شدم که به ما سر زدی . توی این چند مدت دیدن کامنت تو بهترین چیزی بود که اتفاق افتاد .